بی و تن

روزانه ها

1392/5/28

بايد فراموشت كنم چنديست تمرين ميكنم/ من ميتوانم ميشود،آرام تلقين ميكنم

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۲/۲۹
    من

۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۲
دی
  1. گریه کن رفیق
    سخت گریه کن
    که هر چه نبودی را بارت کرد
    و هر چه نشنیده بودی را شنیدی
    گریه کن
    سخت گریه کن
    اما آرام آرام
    نگذار بفهمد که آب در دلت تکان خورده
    نگذار بفهمد که شکستی
    و نگذار بفهمد که رفتنش ......
    نه
    بیا با هم فرار کنیم رفیق
    هر دومان با هم
    برویم به آن دیاری که کسی
    دل کسی را نمیشکند
    به آن دیاری که آدمهایش
    فقط
    و فقط یکبار عاشق می شوند
    وبا آن دیاری که
    کسی بدون اجازه نمی آید
    خانه ی کسی را نمی گیرد
    و کسی را از خانه اش بیرون نمیکنند
    بیخیال شو رفیق من
    بی خیال
    بی خیال او
    بی خیال همه

    و خیال کن کسی نبوده و نیست

    دل تنگ نباش
    میدانم
    دل تنگ نیستی
    آخر دلی باقی نمانده...
    شکست
  • سید مهدی حسینی
۱۹
دی

بازی خوردی رفیق

خیلی عجیب

نه عشقی داشت نه عاشق بود

فقط زباله بودی در دستانش

چه قدر دردناک است 

که حضورت

بشود تنها دغدغه ی زندگیش

و بشوی برایش یک کثافت

یک آشغال

و یک عوضی

شاید راست بگوید.

اما نگفت که آیا تو از اول کثافت بودی ؟

آشغال بودی؟

و عوضی بودی؟

نه رفیق

این بازی روزگار است

به هر کس که بیشتر بها بدهی

بی بهایت می کند

و تو را

له میکند زیر پاهایش

و تو میمانی 

و قلبی شکسته از حرف هایش

و نگاهی مات و مبهوت به در و دیوار

که آیا حرف های خودش بود؟

حرف ها حرف های خودش بود

اما تو دیگر خودت نیستی

مترسکی هستی 

در شالیزار سیاه زندگی

و کلاغ هایی که دیگر دانسته اند

عشق مترسک به رفتن را

و می خندند با غار غار زشتشان به وجود مترسک

و هجوم می آورند به تکه های قلب مترسک 

که روی زمین ریخته و متلاشی گشته

تو خودت دیگر نیستی

تو

گلدان شکسته ای هستی که بندت بزنند 

یا نزنند

ارزشی نداری برایشان

حکم همان زباله را داری

یک زباله عاشق باشد یا نباشد 

چه فرقی دارد


رفیق...

  • سید مهدی حسینی
۱۷
دی

باشد

بماند این هم.این روزها هر کس به نحوی چیزی می گوید.یکی با شعر و یکی با داستان.اما من مانده ام و کوهی از حرف های نگفته که در گلویم بغض شده اند.

آتشفشانی در درونم برپاست.

نمی دانم تا کی میتوتنم ادامه بدهم.امروز -فردا و یا ...

خدا کند من هم تمام شوم.

چه قدر سردم است.سرد سرد 

مثل برف امروز.مثل نمی دانم.

اما هیچ کس نیست.یخ زده ام.در این هوای برفی آدم ها

می دانم که نمیدانی.

حتی تو...  


  • سید مهدی حسینی
۰۵
دی

بسم رب

کسی نپرسد و کسی چیزی نگوید

برای آنها که میشناسندم و یا ...

این روزها پدر درد دارد

دردی از دوران جنگ 

این روزها پدر بیمار است 

این روزها پدر خسته است

خیلی خسته

این روزها پدر افتاد ه است

اما هنوز سرپاست

این روزها سعی میکند به روی خودش نیاورد

این روزها پیر شده است و هر روز پیر تر می شود

این روزها شماتتم میکنند که چرا به فکرش نیستی 

و غافلند از اینکه پدر تمام فکر و ذکر من است

و من عذاب میکشم وقتی ذره ذره آب شدنش را میبینم

پدر تمام هستی من است

تمام دلخوشیم برا زندگی

تمام وجود من

پدر یعنی حیات

پدر یعنی نفس

پدر یعنی کوهی استوار که پشتت به آن گرم است

و پدر یعنی پدر

هیچ کس نمیداند چه رنجی میکشد این روزها و چه دردی دارد پدر

هیچ کس نمفهمد و درک نمی کند سکوت های گاه و بیگاه پدر را

و هیچ کس...

خدایا...

پدر جنگ شهید و ...


  • سید مهدی حسینی