دلواپسم
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ
پاییز که می آید دلهره میگیرم.دلهره ای عجیب برای روزهای سخت پیش رو
پاییز که می آید میدانم که تو نیستی و من هستم و تنهایی این روزها
پاییز که می آید همه اش سرخی و زردی است
سرخی گونه ای یخ زده ام و زدی پیشانی تب دارم
پاییز که می اید میترسم که قدم بر دارم در کوچه ای برگ ریز خاطرات
و صدای شکستن قلبی که زیر پای عابران ِ بی توجه میشکند و له می شود
پاییز که می آید سخت میشود نفس کشید
سخت می شود دید
سخت می شود حرف زد
و حرفی نمانده که بگویم برایت
همه را هزاران هزار بار گفته ام
و من این روزها انتظار میکشم
سی سالگیم را
- ۹۳/۰۹/۰۳