بی و تن

روزانه ها

1392/5/28

بايد فراموشت كنم چنديست تمرين ميكنم/ من ميتوانم ميشود،آرام تلقين ميكنم

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۲/۲۹
    من

دود

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ


فقط برای جند ساعت رفته بودم.باید کمی هم صبر میکردم تا کار سایرین تمام شود..

به سمت خانه اش رفتم.جلوی در بود.از جلو رفت و من هم پشت سر او حرکت کردم.چقدر هوا سرد بود.گرچه پاییز بود.اما به هوای زمستان میماند.حیاط خانه را رد کردیم و به در ورودی رسیدیم.وارد که شدم  مات و مبهوت ماندم از بویی آشنا.بوی بخاری نفتی خانه ی مادر بزرگ که  با گرمایی دلپذیر همراه بود.چقدر این حس زیبا بود.کتری و قوری روی بخاری و بخار آبی که زیبایی و طراوت خاصی به محیط بخشیده بود.
یک استکان چایی داغ و  مهر و محبت مادر بزرگ که پذیرایی اول بود و  سفره ی عصرانه  که هم جای ناهار نخورده بود و هم شام  نرسیده ..عصرانه ای که کمتر پیش می آید در زندگی شهری پیدا شود.نان و پنیر و کره ی محلی و سرشیر و مربای تمشک و انجیر...و از همه مهمتر حرف های شیرین مادر بزرگ و عذر خواهی های معمول او.

پاییز الموت و سرما و دود کش های پر از دود  و  هوای مه آلود  و  برگ های روی زمین و هر از چند گاهی شغال ها و روباه های بی چشم و رو .

دلم می خواست ساعت ها پشت پنجره می ماندم و تکان نمی خوردم  و به بیرون خیره می ماندم.چه لذتی داشت این چند ساعت ...

 

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۳)

  • سید مهدی موسوی
  • جای ما خالی (:
    دلم برای مادر بزرگم تنگ شد...
  • پورمیرزای
  • چ احساس خوشایندی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی