9 آذر
هیچ کس اشکی برای ما نریخت ،
هر که با ما بود از ما می گریخت ،
چند روزی هست حالم دیدنیست ،
حال من از این و آن پرسیدنیست ،
گاه بر روی زمین زل می زنم ،
گاه بر حافظ تفاءل می زنم ،
حافظ دیوانه فالم را گرفت ،
یک غزل آمد که حالم را گرفت ،
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ،
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
---------------
خودم جان
میدانم این چند وقت خیلی تنهایی کشیدی.میدانم کسی نبود نازت را بکشد.کسی نبود که به هوایش سر به هوا شوی. کسی نبود که برایت شمع و کیک تولد بخرد و دیوار های خانه را برایت تزیین کند
خودم جان اما من به فکرت هستم.نگران نباشی.من خوب یادم می ماند هر 9 آذر را.اما به من هم حق بده که بروز ندهم این روز را.میدانی آخر اگر به تو بگویم خجالت بکش بزرگ شدی دیگر از تو گذشته....ممکن است ناراحت شوی و تو هم با خودم قهر کنی
خودم جان اصلا فکرش را کرده بودی که من به یادت باشم.منی که این روزها با هزاران مشکل و غم و درد مواجه هستم.اما خودم جان !نمیتوانم ناراحتیت را ببینم.بیا و با هم در کنار هم جشن بگیریم.شمع های عمر را یکی یکی فوت کنیم و بخندیم.وقتی به آخرین شمع رسیدیم چشمهای هم را ببندیم و به خواب عمیق فرو رویم.
خودم جان تولدت مبارک.چه میشود که اگر دو تولدت با هم در یک روز باشد.
پ ن:
1) تولد اصلی 9 آذر است.دوستان ایراد نگیرند که دفعه ی قبل چه بود
2) باز هم استادمان پیش دستی کرد و زود تر تبریک گفت یعنی صبح هفت اذر
3) دوستان از خود عکس العملی نشان دهند بد نیست هااااااااااااااا
- ۹۲/۰۹/۰۸
امروز26آذر