بسم رب
کسی نپرسد و کسی چیزی نگوید
برای آنها که میشناسندم و یا ...
این روزها پدر درد دارد
دردی از دوران جنگ
این روزها پدر بیمار است
این روزها پدر خسته است
خیلی خسته
این روزها پدر افتاد ه است
اما هنوز سرپاست
این روزها سعی میکند به روی خودش نیاورد
این روزها پیر شده است و هر روز پیر تر می شود
این روزها شماتتم میکنند که چرا به فکرش نیستی
و غافلند از اینکه پدر تمام فکر و ذکر من است
و من عذاب میکشم وقتی ذره ذره آب شدنش را میبینم
پدر تمام هستی من است
تمام دلخوشیم برا زندگی
تمام وجود من
پدر یعنی حیات
پدر یعنی نفس
پدر یعنی کوهی استوار که پشتت به آن گرم است
و پدر یعنی پدر
هیچ کس نمیداند چه رنجی میکشد این روزها و چه دردی دارد پدر
هیچ کس نمفهمد و درک نمی کند سکوت های گاه و بیگاه پدر را
و هیچ کس...
خدایا...
