امیر المؤمنین علیه السلام یک روزی به اصحابش فرمود من میخواهم یک معاملهای انجام دهم، همه تعجب کردند، آقا شما به شما و تجارت …… فرمود بله، گفتند: چه تجارتی؟ فرمود: دلم میخواهد با معاویه معاملهای بکنم. آقا شما و معاویه؟ آن هم تجارت و معامله؟ فرمود: بله، دلم میخواست ده تا از شما را بدهم یکی از اصحاب او را بگیرم، ده تا از شما شیعیانی که صحابی من علی هستید به اندازه یک نفر از اصحاب معاویه به درد من نمیخورید.
وقتی این ماجرا رو شنیدم خیلی فکر کردم که یعنی چی ده تا از اصحاب و صحابی ممکنه به اندازه ی یک نفر هم ارزش نداشته باشند.مگه چه اتفاقی افتاده بود که امیر المومنین این طور به اصحاب گفتند.شاید منظورشون وضعیت امروز ماست که هیچ کاری و هیچ قدم مثبتی در راه امیر المومنی بر نمیدارم و فقط اسم شیعه رو برداشتیم و ادعا می کنیم که شیعه هستیم.تو ذهنم این مثال زنده شد.خانمی هست به نام (فاطمه محجوب) این خانم در آمریکا درس خوانده در دانشگاه هاروارد آمریکا، پزشکی خوانده. شافعی مذهب و از اهالی اسکندریه مصر،است. در زندگینامهاش نوشته که:
من زمانی که آمریکا بودم و درس میخواندم دیدم که مسیحیهای پروتستانتیست آمریکا از هر ابزار و بهانهای برای تبلیغ دین خودشان استفاده میکنند. ابزار ورزش، ابزار هنر، ابزار سیاست، ابزار... من با خودم و خدای خودم عهد بستم که زمانی مدرک پزشکیم را گرفتم و آمدم شهرم و مطبی زدم و جا افتادم ، یک کتابی بنویسم دربارهی (زنان بزرگ اسلام) که دینی را از دینهایی که خدا بر گردنم گذاشته ادا کنم. شروع میکند به ادای آن دینش، قرار بود یک کتاب بنویسد در اعلام النساء، زنان بزرگ اسلام، در نمایشگاه تهران چند سال قبل جلد سی و هفتم این کتاب عرضه شد. قرار بود یک جلد باشد شده بود 37 جلد که تازه به حرف (قاف) رسیده بود. اسم کتاب را گذاشته (الموسوعة الذهبیة) دائرة المعارف طلایی، موضوعش زنان بزرگ اسلام، این کتاب را شما تهیه میکنید به حرف فاء میرسید. در حرف فاء دنبال فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله میگردید به عنوان یک زن بزرگ اسلام، وقتی این کتاب را باز میکنید میبینید پناه بر خدا یک کتاب سی و هفت هشت جلدی درباره خانم صدیقه طاهره یک پاراگراف بیشتر ندارد. با نهایت شرمندگی، اگر شما نسبت به حضرت زهرا هیچ آشنایی و آگاهی نداشته باشید فقط این پاراگراف را بخوانید در ذهنتان این تلقی می آید که یک خانمی بود که تمام زندگیش دنبال پول پرستی و ملک و خاک و زمین بوده. چون توی این کتاب در این پاراگراف نوشته:
پیغمبر خدا چند تا بچه داشت، یکی از بچههایش اسمش فاطمه بود. این خانم به زمین خیلی علاقمند بود. تمام عمر 18 سالش به دنبال یک قطعه زمین بود البته خیلی زمین بزرگی هم بود به نام (فدک) که اصرار کرد و پیگیری کرد اتفاقاً هم بهش نرسید. در فلان سال هم درگذشت البته خانم خوبی هم بود، شوهرش را آزار نمیداد فرزندان خوبی هم داشت.
این میشود آن یک پاراگرافی که یک خانم دکتر، پزشک در فرهنگ شافعی برای معرفی یک زن بزرگ اسلام نوشته. چند جلد میآید عقبتر به حرف عین میرسید، در این جلد اسم چه کسی را میبینید؟ عائشة بنت أبی بکر.آنجا فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه وآله یک پاراگراف بود آن هم کاش اصلاً نمینوشت چون از اول تا آخر دروغ و کذب.در حرف عین، 225 صفحه درباره عائشه بنت ابی بکر نوشته که اگر عائشه نشناس باشیم که( ان شاء الله هرگز معرفت پیدا نکنیم) چیزی که به ذهنمان میآید یک قدیسه، یک شخصیت ملکوتی، یک فرشتهای که در روی زمین دارد زندگی میکند. یک کسی که اسلام فقط به وجود این خانم در تمام اقصی نقاط عالم پخش شده است.
چند جلد میآیید جلوتر در حرف خاء دنبال خدیجه بنت خویلد میگردید. هر چه بیشتر ورق میزنید کمتر پیدا میکنید. اصلاً در کتابی که قرار بود به نام زنان بزرگ اسلام منتشر بشه، شخصیتی بنام خدیجه کبری سلام الله علیها وجود ندارد. یعنی باز اگر کسی تاریخ اسلام نخواند و نداند با این کتاب بخواهد زنان بزرگ اسلام را بشناسد، اصلا به وجود بزرگواری بنام خدیجه کبرد پی نمیبرد.
این کتاب دارد هم زمان به فرانسه و انگلیسی توسط اداره اوقاف مصر ترجمه میشود .کتاب خانم فاطمه محجوب پس از اینکه به انگلیسی و فرانسه ترجمه شد میفرستند در کتابخانههای دانشگاه ها، و یکی از منابع دانشجویان برای تحقیق و پایان نامه میشود کتاب فاطمه محجوب (موسوعة الذهبیة) او از فاطمه چه میداند؟ یک پاراگراف دروغ، او از عائشه چه میداند؟ یک مشت دروغ. او از خدیه چه میداند؟ هیچ، باید به این خانم دکتر بسیار آفرین گفت، احسنت، بسیار آفرین در باطلش، در کفرش، در بی دینیاش، در دشمنیاش.
چه قدر با من شیعه فرق میکند؟ من در شیعه گری و حق خودم خیلی معمولی و لنگ لنگان، اما او در باطل خودش چقدر پخته، چقدر سخت، چقدر گرم، چقدر تند، چقدر جدی، تلاش میکن. شما بالاخره میدانید یک بانویی که بالاخره پزشکی خوانده، مطب دارد، همسر دارد، فرزند دارد، چقدر سرش شلوغه؟ حالا یکباره میخواهد یک مسیر دینی که رشتهاش این نبوده کار نکرده نخونده تلاش کرده کار کنه چقدر در اون زحمت کشیده.
این جاست که امیر المومنین می فرماید کاش میشد معامله کرد....
شخصی به نام ابو خالد کابلی نقل می کند شبی دیدم که امام سجاد علیه السلام نماز شب میخواند .من گوش میدادم که امام چه دعایی در قنوتشان میخوانند. دیدم امام زین العابدین در قنوت نمازشان میفرمایند:«اللّهم اجعلنی من القلیل» خدایا من را از قلیل و کمها قرار بده.
بسیار تعجب کردم این چه دعایی است که امام سجاد میکنند؟ منتظر ایستادم تاامام نمازشان تمام شود.جلو رفتم و خدمت امام عرض کردم این چطور دعایی بود که شما فرمودید؟ خدایا مرا از کمها قرار بده این یعنی چی؟ امام فرمود:« که ابا خالد مگر این آیه قرآن را نشنیدی که (وقلیل من عبادی الشکور) یک عدهی کمی از بندگان خدا شاکرند. پس من از خدا خواستم خدایا مرا از آن کمها قرار بده.»
غدیر نزدیک است...
شکر گزار باشیم.